تك داستان آموزنده
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

برای تبادل لینک ابتدا مارا با نام تک داستان آموزنده و با آدرس http://takdastanha.loxblog.com/ لینک کرده و سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






برچسب‌ها:
[ شنبه 16 آبان 1398برچسب:خداحافظ,,,, ] [ 22:41 ] [ سجاد آرام ]


برچسب‌ها:
[ چهار شنبه 21 فروردين 1398برچسب:خدايا,,,, ] [ 21:37 ] [ سجاد آرام ]

در افسانه ای هندی آمده است که مردی هر روز دو کوزه بزرگ آب به دو انتهای چوبی می بست...چوب را روی شانه اش می گذاشت و برای خانه اش آب می برد.

 یکی از کوزه ها کهنه تر بود و ترک های کوچکی داشت. هربار که مرد مسیر خانه اش را می پیمود نصف آب کوزه می ریخت.

مرد دو سال تمام همین کار را می کرد. کوزه سالم و نو مغرور بود که وظیفه ای را که به خاطر انجام آن خلق شده به طورکامل انجام می دهد. اما کوزه کهنه و ترک خورده شرمنده بود که فقط می تواندنصف وظیفه اش را انجام دهد.

هر چند می دانست آن ترک ها حاصل سال ها کار است. کوزه پیر آنقدر شرمنده بود که یک روز وقتی مرد آماده می شد تا از چاه آب بکشد تصمیم گرفت با او حرف بزند : " از تو معذرت می خواهم. تمام مدتی که از من استفاده کرده ای فقط از نصف حجم من سود برده ای...فقط نصف تشنگی کسانی را که در خانه ات منتظرند فرو نشانده ای. "

مرد خندید و گفت: " وقتی برمی گردیم با دقت به مسیر نگاه کن. " موقع برگشت کوزه متوجه شد که در یک سمت جاده...سمت خودش... گل ها و گیاهان زیبایی روییده اند.

مرد گفت: " می بینی که طبیعت در سمت تو چقدر زیباتر است؟ من همیشه می دانستم که تو ترک داری و تصمیم گرفتم از این موضوع استفاده کنم.

این طرف جاده بذر سبزیجات و گل پخش کردم و تو هم همیشه و هر روز به آنها آب می دادی. به خانه ام گل برده ام و به بچه هایم کلم و کاهو داده ام. اگر تو ترک نداشتی چطور می توانستی این کار را بکنی؟

 

براي خواندن دو داستان ديگر به ادامه مطلب رجوع كنيد...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 16 شهريور 1394برچسب:سه داستان کوتاه, زیبا و آموزنده,,,, ] [ 1:3 ] [ سجاد آرام ]

براي ديدن بقيه عكسها به ادامه مطلب رجوع كنيد...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 22 تير 1394برچسب:هنرنمایی های خنده دار با میوه ها, ] [ 19:29 ] [ سجاد آرام ]

 اسباب و اثاثیه برای منزل خریده بودم که برای حملش باید کارگر میگرفتم. با تا دو کارگر صحبت کردم، اولش گفتن 40 هزار تومن هزینه اش میشه ولی با 30 هزار تومن به توافق رسیدیم.
در هوای گرم خردادماه وسائل را بردیم طبقه بالا و داخل خانه گذاشتیم. وقتی آمدیم پایین سه اسکناس 10 هزار تومنی دادم به یک کدامشان، 10 هزار تومن را برای خودش برداشت و بقیه را به رفیقش داد.
نزدیکش رفتم و پرسیدم مگر با هم شریک نیستید؟ گفت چرا ولی رفیقم عیالواره و خرجش از من بیشتره. من هم برای این طبع بلندش دست کردم جیبم و 10 هزار تومن دیگه هم بهش دادم.
تشکر کرد و دوباره 5 هزار تومن به رفیقش داد و رفتند. متحیرانه با خودم فکر میکردم که هیچ وقت نتوانستم این قدر بزرگوار باشم، نه من و نه خیلی از اطرافیانم که ادعای تحصیلات و فرهنگ داشتیم...


برچسب‌ها:
[ شنبه 26 ارديبهشت 1394برچسب:طبع بلند و انسانیت, ] [ 11:31 ] [ سجاد آرام ]
پیامک های جدید و خنده دار شروع هفته

این فیلم خارجیارو دیدین؟

بچه که خوابش میبره مادرش میاد آروم یه پتو میکشه روش

یه بوس کوچولوش میکنه میره…

حالا من که خوابم میبرد مادرم یه لحاف کرسیه ۲۰۰ کیلویو

از ارتفاع ۲متری زارت مینداخت روم

پشت بندشم بابام که مثلا حواسش نبود پامو لقد میکرد

بعد که من مثل جن زده ها میپریدم!

  دوتائی با هم میخندیدن میگفتن : پدر سوخته الکی خودشو به خواب زده بود!
اس ام اس خنده دار

لامصب بعضی پسرا طوری

ابرو برداشتن

صورتی صفا دادن

که آدم دلش میخاد

  تو لباس عروس ببینتشون

اس ام اس خنده دار

دقت کردین پسرا از حموم میان خوشکلتر میشن

اما دخترا که از حموم میان زشتتر میشن؟

لامصب آب میشوره میبره

بر میگردن به تنظیمات کارخونه !

 

براي خوندن بقيه پيامكها بهادامه مطلب رجوع كنيد...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 29 فروردين 1394برچسب:پیامک های جدید و خنده دار (50), ] [ 19:2 ] [ سجاد آرام ]

دوستاي گلم سال نوتون مبارك...

رو عكس زير كليك كنيد... تقديمي به شما....


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 28 اسفند 1393برچسب:تبرييييييييييييييييك, ] [ 23:46 ] [ سجاد آرام ]

 

 

کتری مثل مادر شوهر میمونه که کم کم داغ میشه 

عروسم مثل قوری که با داغ شدن کتری اونم داغ میشه

  پسر مثل فنجونه نصفش رو کتری ونصفشو قوری پر میکنه

  خواهر شوهرم مثل قاشق میاد هم میزنه میره!! 

 ๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑

کی میدونه کله پزیا چطور میفهمن کدوم کله مال کدوم پاچس.   

کاری نداره زیر پای پاچشو قلقلک میدن کلش میخنده معلوم میشه .

 قرص میخورم خوب میشم قول میدم 

๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑

ﺳﺮ ﺟﻠﺴﻪ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﯾﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﺑﻐﻞ ﺩﺳﺘﻢ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ 

ﻣﻨﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺑﻬﺶ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﮐﻪ ﭼﺠﻮﺭﯼ ﺗﻘﻠﺐ ﮐﻨﻪ   

ﺍﻭﻧﻢ ﻓﻘﻂ ﮔﻮﺵ ﻣﯿﺪﺍﺩ 

ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﭘﺎ ﺷﺪ ﻭﺭﻗﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﭘﺨﺶ ﮐﺮﺩ

 ๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑๑   

شما به یه میلیاردر بخند عمرن اگه میلیاردر شی 

حالا یه چلاقُ مسخره کن اگه قطع نخاع نشدی من غرامت ميدم...

 

 

براي خوندن بقيه جوكها به ادامه مطلب رجوع كنيد...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ سه شنبه 14 بهمن 1393برچسب:جوك های خنده دار (49), ] [ 23:5 ] [ سجاد آرام ]


عاشقی بد دردیه (طنز)

 

 

یه روزی آقای کلاغ ، به قول بعضیا زاغ

رو دوچرخه پا میزد ، رد شدش از دم باغ

پای یک درخت رسید ، صدای خوبی شنید

نگاهی کرد به بالا ، صاحب صدا رو دید

یه قناری بود قشنگ ، بال و پر ، پر آب و رنگ

وقتی جیک جیکو می‌کرد ، آب می‌کردش دل سنگ

 

دوستان حتما حتما واسه خوندنش به ادامه مطلب رجوع كنيد خيلي جالبه...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 8 آذر 1393برچسب:عاشقی بد دردیه (طنز), ] [ 23:25 ] [ سجاد آرام ]

یک بار به برادرم گفتم:
برو نگاه به نتیجه امتحاناتم بکن
اگه یک درس افتادم تو خونه در حضور پدر بگو (السلام علیکم)
و اگه دو تا درس بود بگو (السلام علیکم و رحمت الله)
اگه سه تا بود بگو (السلام علیکم ورحمت الله و برکاتو)
طوری که بابامون متوجه نشه.
برادرم که بر گشت گفت:
السلام علیکم و رحمت الله و برکاتو
ان الله و ملاءکتو یوصلون علی النبی
یا ایاالذین امنو سلو علیهم و سلمو تسلیما

 

********** اس ام اس خنده دار و جوک **********

 

زنه میگه شوهرمو فرستاده بودم سیب زمینی بخره تریلی شوهرمو زیر گرفت
بهش میگن خوب حالا میخوای چیکار کنی ؟
میگه نمیدونم شاید ماکارونی درست کردم !!


********** اس ام اس خنده دار و جوک **********

 

درفیلم خارجی زنی یک سیلی به شوهرش زد
شوهرش گفت :عزیزدلم چرا زدی؟
گفت میخام ببینم چقد دوسم داری
شوهر او را بوسش کرد
زن ایرانی تقلید کرد و ب صورت شوهرش یک سیلی زد!
ازم نخواهید تعریف کنم چی شد اما شنیدم وقتی زن را غسل میدادند لبخند به لب داشت …!


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 22 آبان 1393برچسب:جوك های خنده دار (48), ] [ 23:37 ] [ سجاد آرام ]

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند .

آنها در میان زوج های جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند .

بسیاری از آنان ،

زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکر شان را از نگاه شان خواند

: « نگاه کنید ، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار

هم خوشبختند . »
پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت .

غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که

همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست .

یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود .

پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد .

سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد .
پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید .

همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی

به آنها نگاه می کردند و این بار به این فکر می کردند که آن زوج پیر احتمالا آن قدر فقیر

هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفارش بدهند .

پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش .

مرد جوانی از جای خو برخاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا

برای شان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد . اما پیر مرد قبول نکرد و گفت :

« همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم . »

مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد ،

پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند .
بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ

دیگر برای شان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد :

« ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم . »

همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ،

مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت :

« می توانم سوالی از شما بپرسم خانم ؟ »

پیرزن جواب داد : « بفرمایید . »

- چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید .

منتظر چی هستید ؟ »

پیرزن جواب داد : « منتظر دندان ها!!!!! »


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 21 مهر 1393برچسب:داستان شراکت یک روج سالمند, ] [ 12:58 ] [ سجاد آرام ]

مرد زاهدی که در کوهستان زندگی می کرد ،

کنار چشمه ای نشست تا آبی بنوشد و خستگی در کند .

سنگ زیبایی درون چشمه دید .

آن را برداشت و در خورجینش گذاشت و به راهش ادامه داد .

در راه به مسافری برخورد کرد که از شدت گرسنگی با حالت ضعف افتاده بود .

کنار او نشست و از داخل خورجینش نانی بیرون آورد و به او داد .

مرد گرسنه هنگام خوردن نان ،

چشمش به سنگ گران بهای درون خورجین افتاد . نگاهی به زاهد کرد و گفت :

« آیا آن سنگ را به من می دهی ؟ »

زاهد بی درنگ سنگ را درآورد و به او داد .

مسافر از خوشحالی در پوست خود نمی گنجید .

او می دانست که این سنگ آنقدر قیمتی است که با فروش آن می تواند تا آخر عمر در

رفاه زندگی کند ، بنابراین سنگ را برداشت و با عجله به طرف شهر حرکت کرد .

چند روز بعد ، همان مسافر نزد زاهد آمد و گفت :

« من خیلی فکر کردم ، تو با این که می دانستی این سنگ چه قدر ارزش دارد ،

خیلی راحت آن را به من هدیه کردی . »

بعد دست در جیبش برد و سنگ را در آورد و گفت :

« من این سنگ را به تو برمی گردانم ولی در عوض چیز گران بهاتری از تو می خواهم .

به من یاد بده که چگونه می توانم مثل تو باشم ؟ »


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 7 مهر 1393برچسب:داستان کوتاه و پر معنا ( چگونه می توانم مثل تو باشم ), ] [ 18:18 ] [ سجاد آرام ]

پسر 10 ساله ای وارد کافی شاپ شد و پشت میز نشست.
خدمتکار برای سفارش گرفتن به سراغش رفت
پسر پرسید : بستنی شکلاتی چنده؟
خدمتکار گفت 50 سنت...پسرک پول خردهایش را شمرد بعد پرسید: بستنی معمولی چنده؟!
خدمتکار با توجه به اینکه تمام میزها پرشده بود و عده ای نیز بیرون کافی شاپ منتظر بودن با بی حوصلگی گفت: 35 سنت.
پسرک بستنی معمولی سفارش داد.
خدمتکار یک بستنی معمولی آورد و صورتحساب را به پسرک داد و رفت.
پسر بستنی را تمام کرد ...صورتحساب را برداشت و پولش را به صندوق پرداخت کرد و رفت.
هنگامی که خدمتکار برای تمیز کردن میز رفت گریه اش گرفت..
پسرک روی میز در کنار بشقاب خالی 15 سنت انعام گذاشته بود در صورتی که می توانست بستنی شکلاتی بخرد...
شکسپیر زیبا می گوید که: " بعضی بزرگ، زاده می شوند. برخی بزرگی را به دست می آورند و عده ای دیگر بزرگی را بدون اینکه بخواهند با خود دارند...!!!!


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 1 مهر 1393برچسب:بزرگی,,,, ] [ 14:26 ] [ سجاد آرام ]
طنز ترین جوک های خنده دار فارسی – 118

رفته بودم امتحان رانندگی بدم…
چار نفری سوار شدیم و من زودتر از همه نشستم پشت رول تا افسر بیاد…
خلاصه افسر اومد و منم شروع کردم به تنظیم آینه و صندلی و …
زدم تو دنده را افتادم… یه چند صد متری رفتیم برگشتم افسرو نیگا کردم دیدم چیزی نمیگه..!!
بهش گفتم: جناب سروان من همینجوری مستقیم برم؟؟
یارو با تعجب گفت: جناب سروان؟؟ من مسافرم!!! شما مگه تاکسى خطى نیستی؟؟؟
از تو آینه نیگا کردم دیدم یکی با پرونده داره میدوعه دنبال ماشین..!!
ترمز دستیو کشیدم در ماشینو وا کردم دِ فـــــــرار!!!
گفتم الان بیام توضیح بدم منو به جرم سرقت اموال پلیس دستگیرم میکنن!! 

 

* * *  طنز ترین جوک های خنده دار  * * *

 

بابام با ماشین تصادف کرده
زنگ زده به من فحش میده
می گم چی شده ؟ میگه تصادف کردم
می گم چرا به من فحش می دی :
میگه :
وقتی تصادف کردم داشتم به تو فک می کردم 

 

* * *  طنز ترین جوک های خنده دار  * * *

 

آشنامون سگش گم شده،واسش یه میلیون مژدگونی گذاشته،اون وقت من به بابام میگم اگه من بچه بودم گم میشدم چی کارمیکردی؟ برگشته میگه:خونمونو عوض میکردم که دیگه پیدا نشی 

 

* * *  طنز ترین جوک های خنده دار  * * *

 

الان رفتم توکوچه سطل اشغالو خالی کنم چشمم خورد به یه صحنه ی دردناک بغضم گرفت نامردا عصری که من خونه نبودم موز خوردن ب من نگفتن

 

* * *  طنز ترین جوک های خنده دار  * * *

 

یواش یواش داریم از شرایط بخور و نمیر به شرایط نخور و بمیر تغییر وضعیت می‌دیم


برچسب‌ها:
[ جمعه 7 شهريور 1393برچسب:جوك های خنده دار (47), ] [ 11:3 ] [ سجاد آرام ]

خلاقیت در ساخت دوش !

عکسهای خنده دار از نوشته های طنز (104)

همینطور که نشستین یه فاتحه نثار روح این احمق هم بکنین !

عکسهای خنده دار از نوشته های طنز (104)

عکس های خنده دار از سوژه های جهانی (102)

براي ديدن بقيه عكسها به ادامه مطلب رجوع كنيد...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ چهار شنبه 22 مرداد 1393برچسب:عکس های طنز و خنده دار (46), ] [ 19:24 ] [ سجاد آرام ]

 

حسین پناهی

اجازه …؟؟؟ اشک سه حرف ندارد … ، اشک خیلی حرف دارد!!!

می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود .

عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد . بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود …

بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند .  تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند.

تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود…!

این روزها به جای “شرافت” از انسان ها  فقط “شر” و “آفت” می بینی

راســــــتی، دروغ گـــــفتن را نیــــــــز، خـــــــــوب یاد گـــرفتــه ام…!

حــــال مـــن خـــــــوب اســت … خــــــوبِ خــــوب…


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 23 تير 1393برچسب:متن بسیار زیبا از مرحوم حسین پناهی, ] [ 1:21 ] [ سجاد آرام ]

دکتر از طرف میپرسه:کسی تو خانواده شما از دیوانگی رنج میبره؟

طرف جواب داد: نه . تاحالا که هممون لذت بردیم !

___________

اس ام اس های خنده دار و طنز

 

یارو اومده خونمون دزدی هیچی پیدا نکرده!منو از خواب بیدار کرده میگه :دارم میرم ولی خدایی این زندگی نیست شما دارین:)))

___________

اس ام اس های خنده دار و طنز

 

مورد داشتیم دختره تو گوگل سرچ کرده قیمت مانتو مجلسی دخترخالم
گوگل هم جواب داده: دخترخالت گفته به کسی نگم

___________

اس ام اس های خنده دار و طنز

 

ﻣﻦ ﻧﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻧﻪ ﺗﯿﭗ و هیکل ﻭﻟﯽ ﻧﻪ ﻗﯿﺎﻓﻪ ﻣﻬﻤﻪ ﻧﻪ ﺗﯿﭗ و هیکل ولی بجاش مهم تر از همه پوله که باید داشته باشیم که اونم ندارم ولی ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ﯾﻪ ﺍﺧﻼﻕ ﮔ.ﻬ.ﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﮐﻪ هیچکس ﻧﺪﺍﺭﻩ

___________

اس ام اس های خنده دار و طنز

 

امروز سوار تاکسی بودم یه دختر هم کنار نشسته بود… راننده از دختره پرسید خانم کجا میرید؟
دختره با حالت ذوق مرگی جواب داد :
میرم شال صورتی بخرم !!!!!!!!!! !
خدایا خواستی شفا بدی اینو بزار توی اولویت …

___________

اس ام اس های خنده دار و طنز

 

ﺍﻭﻝ ﺧﻂ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺷﺪﻡ 1 ﻧﻔﺮ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﭘﺮ ﺷﻪ
ﺑﻌﺪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺖ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺍﻭﻣﺪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﻪ ﺷﻮﺧﯽ ﮔﻔﺖ : ﺧﺎﻧﻮﻡ
ﻣﺎ 1 ﺳﺎﻋﺘﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺷﻤﺎﯾﯿﻢ ..
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻫﻮﻝ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ : ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺧﻮﺍﺏ ﻣﻮﻧﺪﻡ ..

….ﯾﻨﯽ ﻣﺎ 4 ﻧﻔﺮ ﮐﻪ ﺗﺮﮐﯿﺪﯾﻢ . ﺧﻮﺩ ﺗﺎﮐﺴﯿﻪ ﺍﺯ ﺷﺪﺕ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﺳﺘﺎﺭﺕ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﺩ

___________

اس ام اس های خنده دار و طنز

یکی تون دکتر می شه، یکی تون هم مهندس. منم می شم درس عبرت برای جامعه

 

___________

اس ام اس های خنده دار و طنز

بابای من بهم گفته چطور ثروتمند شده
یه روز یه سیب تو خیابون پیدا می کنه برش میداره
200 تومن می فروشتش
خب بعدش؟
بعد با اون یه 200 تومن دوتا سیب می خره هر کدوم رو 400 تومن می فروشه
خب بعدش؟
بعدش عمومش می میره بهش ارث می رسه!


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 23 تير 1393برچسب:اس ام اس های خنده دار (45), ] [ 1:9 ] [ سجاد آرام ]
اس ام اس های خنده دار و جالب (110)

 

رفیقم رفته خواستگاری ، تو اتاق دختره پرسیده شما نظرتون واسه مهریه چقده ؟
رفیقم ام گفته من نظرم رو ٢تا ربع سکه به نیت طفلان مسلم هستش !
 

اس ام اس های خنده دار و جالب (110)

اس ام اس خنده دار

 

تو دانشگاه یه همکلاسی داشتیم خیلی بچه افتاده ای بود ، اصلا واحد پاس نمیکرد . . .
فقط میفتاد! 

اس ام اس های خنده دار و جالب (110)

پیامک خنده دار

 

تکنیک جدید آقایون برای تماشای فوتبال مرد: بزن 3 میخوام فوتبال ببینم
زن: دارم سریال می بینم…
مرد: جوووون زنه چه خوشگله!
زن: بیا فوتبالت رو ببین سریالش تکراریه
 

اس ام اس های خنده دار و جالب (110)

پیامک خنده دار

 

بعضی دخترا با مسواک قهرن ، بعد رژ قرمز هم میزنن
وقتی که میخندن آدم یاد پرچم اسپانیا میفته !
 

اس ام اس های خنده دار و جالب (110)

پیامک خنده دار

 

ﻣﺎﺩﺭ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﻦ ﻣﻴﮕﻪ ﺍﻳﻦ ﺑﻨﺪﻩ ﺧﺪﺍﻳﻲ ﮐﻪ ﺑﺎ
ﻇﺮﻳﻒ ﻣﺬﺍﮐﺮﻩ ﻣﻴﮑﻨﻪ 60 ﮐﻴﻠﻮ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺖ ﭼﺮﺍ
ﺑﻬﺶ ﻣﻴﮕﻦ 8 ﺗﻦ !؟

 

براي خواندن بقيه اس ام اسها به ادامه مطلب رجوع كنيد...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ جمعه 20 تير 1393برچسب:اس ام اس های خنده دار (44), ] [ 13:57 ] [ سجاد آرام ]

مرد رفتگر آرزو داشت برای یکبار هم که شده موقع

شام با تمامی خانواده اش دور سفره کوچکشان باشد و با هم غذا بخورند،

او بیشتر وقت ها دیر به خانه میرسید و فرزندانش

شامشان را خورده و همگی خوابیده بودند .


هر شب از راه نرسیده به حمام کوچکی که در گوشه حیاط خانه بود

میرفت و خستگی و عرق کار طاقت فرسای روزانه را از تن می شست .

تنها هم سفره او همسرش بود که در جواب چون و چرای مرد رفته گر ،

خستگی و مدرسه فردای بچه ها و اینجور چیزها را بهانه می کرد و همین بود که آرزوی

او هنوز دست نیافتنی می نمود .

یک شب شانس آورد و یکی از ماشین های شهرداری او را تا نزدیک خانه شان رساند و

او با یک جعبه شیرینی و چند تا پاکت میوه قبل از چیدن سفره شام به خانه رسید .


وقتی پدر سر سفره نشست فرزندان هر یک به بهانه ای با پدر شام نخوردند .


دلش بدجوری شکست وقتی نیمه شب با صدای غذا خوردن یواشکی بچه ها


از خواب بیدار شد و گفتگوی آنها را از آشپزخانه شنید :


« چقدر امشب گشنگی کشیدیم ! بدشانسی بابا زود اومد خونه .


با اون دستاش که از صبح تا شب توی آشغالهای مردمه .


آدم حالش بهم میخوره باهاش غذا بخوره »
نگراندل شکسته


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:دستان پاک رفتگر,,,, ] [ 23:4 ] [ سجاد آرام ]

اس ام اس های جدید خنده دار و طنز (104)

 

 

جون من 1 بار ، فقط 1 بار به دختر 20 ساله ای بگید حاج خانوم ، یعنی قیافش دیدنیه 

 

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ TakNaz Sms ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

من از شرایط ازدواج فقط شناسنامه اش رو دارم.اس ام اس های جدید خنده دار و طنز (104)

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ TakNaz Sms ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

یه بـار یـه بـازاریـاب جـارو بـرقـی اومـد در خـونـمـون رو زد،تــا در رو بـاز کـردم قـبـل از ایـنـکـه حـرفـی زده بـشـه،پـریـد تـو خـونـه و یـه کـیـسـه کـود گـاوی رو روی فـرش خـالـی کـرد و گـفـت :
اگـه مـن قـادر بـه جـمـع کـردن و تـمـیـز کـردن هـمـه ی ایـنـها ظـرف مـدت 1 دقـیـقـه بـا ایـن جـاروبـرقـی قـدرتـمـنـد نـبـاشـم حـاضـرم کـه تـمـام ایـنـهـا رو بخـورم !!!
گفـتـم : ســس سـفـیـد مـیـخـوای یـا قرمز؟؟؟
گفـت : چــــرا؟؟؟
گفـتـم : چـنـد روزیـه بـرق خـونـه مـون قطـعـه…

 

براي خواندن بقيه جوك ها به ادامه مطلب رجوع كنيد...

 

 


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 5 تير 1393برچسب:جوك هاي خنده دار (43), ] [ 19:38 ] [ سجاد آرام ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
موضوعات وب
آرشيو مطالب
شهريور 1394
تير 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهريور 1390 تير 1390 خرداد 1390 ارديبهشت 1390 فروردين 1390
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 23
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 24
بازدید ماه : 427
بازدید کل : 1093605
تعداد مطالب : 1229
تعداد نظرات : 668
تعداد آنلاین : 1


Alternative content