تك داستان آموزنده
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

برای تبادل لینک ابتدا مارا با نام تک داستان آموزنده و با آدرس http://takdastanha.loxblog.com/ لینک کرده و سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





عکس عاشقانه جدید دختر و پسر

قبل از ازدواج
پسر: بالاخره موقعش شد. خیلی انتظار کشیدم.
دختر: می‌خوای از پیشت برم؟
پسر: حتی فکرشم نکن!
دختر: دوسم داری؟
پسر: البته! هر روز بیشتر از دیروز!
دختر: تا حالا بهم خیانت کردی؟
پسر: نه! برای چی می‌پرسی؟
دختر: منو می‌بوسی؟
پسر: معلومه! هر موقع که بتونم.
دختر: منو می‌زنی؟
پسر: دیوونه شدی؟ من همچین آدمی‌ام؟!
دختر: می‌تونم بهت اعتماد کنم؟!
پسر: بله.
دختر: عزیزم!
بعد از ازدواج
کاری نداره! متن رو از پایین به بالا بخون !

 

 


برچسب‌ها:
[ یک شنبه 28 مهر 1392برچسب:رابطه پسران قبل و بعد از ازدواج با دختران!, ] [ 20:7 ] [ سجاد آرام ]

زن گفت: "نگذارشـــون بیرون تا وقتی ماشـــین می آد. باز این لعنتی ها پارش می کنن و بوی گندشـــون کوچـــه
رو ور می داره!".
مـــرد قبل از گـــره زدن پلاستیک روی آشـــغال ها ســـم ریخت و گفـــت:
"دیگه کارشـــون تمومه، فـــردا باید جنازه هاـــشون رو شـــهر داری گوشه و کنار خیابون جمـــع کنه"
و کیسه زبـــاله را بیرون برد..
فـــردا روزنامـــه ها تیـــتر زدند:
"مـــرگ خـــانواده پنج نفره بر اثر مسمومیت ناشـــی از خـــوردن پس مانـــده های غذایی".


برچسب‌ها:
[ پنج شنبه 25 مهر 1392برچسب:فقر,,,, ] [ 1:10 ] [ سجاد آرام ]
هرگز زود قضاوت نكنید ( به افتخار همه دکترهای عزیز )

هرگز كسی را قضاوت نكنید .. چون شما همه چیز را نمیدانید ...
پس از رسیدن یک تماس تلفنی برای یک عمل جراحی اورژانسی، پزشک با عجله راهی بیمارستا...ن شد. او پس از اینکه جواب تلفن را داد، بلافاصله لباسهایش را عوض کرد و مستقیم وارد بخش جراحی شد.
او پدر پسر را دید که در راهرو می رفت و می آمد و منتظر دکتر بود. به محض دیدن دکتر، پدر داد زد: چرا اینقدر طول کشید تا بیایی؟ مگر نمیدانی زندگی پسر من در خطر است؟ مگر تو احساس مسئولیت نداری؟
پزشک لبخندی زد و گفت: "متأسفم، من در بیمارستان نبودم و پس از دریافت تماس تلفنی، هرچه سریعتر خودم را رساندم و اکنون، امیدوارم شما آرام باشید تا من بتوانم کارم را انجام دهم ,,,
پدر با عصبانیت گفت:"آرام باشم؟! اگر پسر خودت همین حالا توی همین اتاق بود آیا تو میتوانستی آرام بگیری؟ اگر پسر خودت همین حالا میمرد چکار میکردی؟
پزشک دوباره لبخندی زد و پاسخ داد: "من جوابی را که در کتاب مقدس انجیل گفته شده میگویم" از خاک آمده ایم و به خاک باز می گردیم ,,, شفادهنده یکی از اسمهای خداوند است ,,, پزشک نمیتواند عمر را افزایش دهد ,,, برو و برای پسرت از خدا شفا بخواه ,,, ما بهترین کارمان را انجام می دهیم به لطف و منت خدا ,,,
پدر زمزمه کرد: (نصیحت کردن دیگران وقتی خودمان در شرایط آنان نیستیم آسان است ),,,
عمل جراحی چند ساعت طول کشید و بعد پزشک از اتاق عمل با خوشحالی بیرون آمد ,,, خدا را شکر! پسر شما نجات پیدا کرد ,,,
و بدون اینکه منتظر جواب پدر شود، با عجله و در حالیکه بیمارستان را ترک می کرد گفت : اگر شما سؤالی دارید، از پرستار بپرسید ,,,
پدر با دیدن پرستاری که چند لحظه پس از ترک پزشک دید گفت: "چرا او اینقدر متکبر است؟ نمی توانست چند دقیقه صبر کند تا من در مورد وضعیت پسرم ازش سؤال کنم؟
پرستار درحالیکه اشک از چشمانش جاری بود پاسخ داد : پسرش دیروز در یک حادثه ی رانندگی مرد ,,, وقتی ما با او برای عمل جراحی پسر تو تماس گرفتیم، او در مراسم تدفین بود ,,, و اکنون که او جان پسر تو را نجات داد با عجله اینجا را ترک کرد تا مراسم خاکسپاری پسرش را به اتمام برساند."


برچسب‌ها:
[ سه شنبه 23 مهر 1392برچسب:هرگز زود قضاوت نكنید ( به افتخار همه دکترهای عزیز ), ] [ 13:16 ] [ سجاد آرام ]

داستان کوتاه از وصیت نامه مرد خسیس !

روزی مرد خسیسی که تمام عمرش را صرف مال اندوزی کرده بود و پول و داریی زیادی جمع کرده بود، قبل از مرگ به زنش گفت:

من می خواهم تمامی اموالم را به آن دنیا ببرم .او از زنش قول گرفت که تمامی پول هایش را به همراهش در تابوت دفن کند.زن نیز قول داد که چنین کند.چند روز بعد مرد خسیس دار فانی را وداع کرد.
زن نیز قول داد که چنین کند. وقتی ماموران کفن و دفن مراسم مخصوص را بجا آوردند و می خواستند تابوت مرد را ببندند و ان را در قبر بگذارند،ناگهان همسرش گفت: صبر کنید.

من باید به وصیت شوهر مرحومم عمل کنم.بگذارید من این صندوق را هم در تابوتش بگذارم.دوستان آن مرحوم که از کار همسرش متعجب شده بودند به او گفتند آیا واقعا حماقت کردی و به وصیت آن مرحوم عمل کردی؟زن گفت: من نمی توانستم بر خلاف قولم عمل کنم.

همسرم از من خواسته بود که تمامی دارایی اش را در تابوتش بگذارم و من نیز چنین کردم.
البته من تمامی دارایی هایش را جمع کردم و وجه آن را در حساب بانکی خودم ذخیره کردم.در مقابل چکی به همان مبلغ در وجه شوهرم نوشتم و آن را در تابوتش گذاشتم، تا اگر توانست آن را وصول کرده و تمامی مبلغ آن را خرج کند !!!


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 15 مهر 1392برچسب:داستان کوتاه از وصیت نامه مرد خسیس !, ] [ 1:23 ] [ سجاد آرام ]

آیا مرگ وجود دارد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

براي خواندن اين مطلب جالب به ادامه مطلب رجوع كنيد...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 13 مهر 1392برچسب:میگن هر 3 ثانیه یه نفر تو دنیا میمیره!, ] [ 23:40 ] [ سجاد آرام ]

تصاویری از ترول های خنده دار و جدید (25)

تصاویری از ترول های خنده دار و جدید (25)

 

براي ديدن بقيه ترولها به ادامه مطلب رجوع كنيد...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 13 مهر 1392برچسب:تصاویری از ترول های خنده دار و جدید (31), ] [ 13:55 ] [ سجاد آرام ]

جملات تصویری زیبا و الهام بخش

جملات تصویری زیبا و الهام بخش

 

براي خواندن بقيه جملات به ادامه مطلب رجوع كنيد...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 13 مهر 1392برچسب:جملات تصویری زیبا و الهام بخش, ] [ 13:49 ] [ سجاد آرام ]

اگر میتونی چند بار تکرار کن ! (تکرار جملات سخت)

3 مرتبه تکرار کن :
لیره رو لوله لوله رو لیره 

اگر میتونی چند بار تکرار کن ! (تکرار جملات سخت)  

این جمله رو 5 بار تکرار کن :
کانال کولر تالار تونل

 

اگر میتونی چند بار تکرار کن ! (تکرار جملات سخت)  

5 بار سریع بگو :
افسر ارشد ارتش اتریش

 

براي خواندن بقيه جملات به ادامه مطلب رجوع كنيد...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ شنبه 13 مهر 1392برچسب:اگر میتونی چند بار تکرار کن !, ] [ 1:16 ] [ سجاد آرام ]

 اس ام اس و جوک خنده دار جدید (195)

اگه اسمم “مُراد” بود اونوقت زندگی بر وفق “هوشنگ”بود !

.

.

.

تو این فیلم خارجیا که نشون میده مادر و پدره دعواشون میشه یه دفعه بچه میگه : مامان بابا بس کنید من
خستم … انقدر دعوا نکنید !!! بعد پدر و مادره شرمنده میشن و دیگه دعوا نمیکنن …
خواستم بگم اینا همش دروغه من اینکارو کردم اون وسط یه کتکی از هردوشون خوردم که تا یه هفته به دیوار
سلام میدادم !

 

 

براي خواندن بقيه اس ام اسها به ادامه مطلب رجوع كنيد...


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 1 مهر 1392برچسب:اس ام اس های با حال و خنده دار جدید (30), ] [ 12:51 ] [ سجاد آرام ]

جوک های جدید غضنفر

غضنفر و حیف نون رو بردن جهنم فرداش با لباس سیاه و کثیف بر گشتن، پرسیدن چرا این جور شدین؟ گفتن خدا وکیلى کار دو نفر نبود ولى خاموشش کردیم !!

.

.

غضنفر با زنش میره پارک بلال بخورن،وقتی بلالی داشت اونا رو باد میزد، یه کدوم از اونارو برداشت و به زنش گفت: ببین قدرت خدار و همین بلال زمان پیامبر اذان می گفت!!

 

براي خواندن بقيه جوكها به ادامه مطلب رجوع كنيد..


برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 1 مهر 1392برچسب:جوک های جدید غضنفر, ] [ 1:13 ] [ سجاد آرام ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
موضوعات وب
آرشيو مطالب
شهريور 1394
تير 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهريور 1390 تير 1390 خرداد 1390 ارديبهشت 1390 فروردين 1390
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 5
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 37
بازدید ماه : 2303
بازدید کل : 1072096
تعداد مطالب : 1229
تعداد نظرات : 668
تعداد آنلاین : 1


Alternative content