تك داستان آموزنده
| ||
نويسندگان
آخرين مطالب
لینک دوستان برای تبادل لینک ابتدا مارا با نام تک داستان آموزنده و با آدرس http://takdastanha.loxblog.com/ لینک کرده و سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
لینک های مفید |
روزی دخترکی که در خانواده ای بسیار فقیر زندگي می کرد از خواهرش پرسید مادرمان کجاست؟ کریسمس فرا رسید و پدر دو دختر که در معدن کار می کرد مبلغ ۴۰ دلار را برای هر کدام از بچه ها کنار گذاشت تا این که در هنگام تحویل سال به آنها داد. دخترک بسیار آشفته شد و فردای آن روز سریع کیف و کفش قدیمی اش را به بازار کالا های دست دوم برد و آن را با هر زحمتی که بود به قیمت ۱۰ دلار فروخت؛ سپس فورا به سمت کفش فروشی دوید و کفش طلایی را خرید. در حالی که کفش را به دست داشت، پدر و خواهرش را راضی کرد تا او را تا اداره پست همراهی کنند. وقتی به اداره پست رسیدند، دخترک به مأمور پست گفت که لطفاً این کفش را به بهشت بفرستید. مأمور پست و خانواده دختر سخت تعجب کردند؛ مأمور با لبخند گفت که برای چه کسی ارسال کنم؟ دخترک گفت که خواهرم گفته مادرم در بهشت است من هم برایش کفش خریدم تا در بهشت آن را بپوشد و در آنجا با پای برهنه راه نرود، آخر همیشه پای مادرم تاول داشت..
نظرات شما عزیزان:
فقط میتونم بگم بی نهایت زیبا بود...مرسی
.......................................
...آخه چرا علامت بغض نداره اينجا!؟...نميخواستم گريه كنم قشنگ بود.مرسي برچسبها: [ چهار شنبه 3 خرداد 1391برچسب:یک جفت کفش طلایی, ] [ 20:21 ] [ سجاد آرام ]
|
موضوعات وب
لینک های مفید
امکانات وب
<-PollItems->
آمار وب سایت:
|
[ قالب وبلاگ : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin] |