تك داستان آموزنده
تك داستان آموزنده
 
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

برای تبادل لینک ابتدا مارا با نام تک داستان آموزنده و با آدرس http://takdastanha.loxblog.com/ لینک کرده و سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

مرد جوانی ،از دانشکده فارغ التحصیل شد . ماهها بود که ماشین اسپرت زیبایی ، پشت شیشه های یک نمایشگاه به سختی توجهش را جلب کرده بود واز ته دل آرزو می کرد که روزی صاحب آن ماشین شود . مرد جوان از پدرش خواسته بود که

برای هدیه فارغ التحصیلی ، آن ماشین را برایش بخرد . او می دانست که پدر توانایی خرید آن را دارد . بالا خره روز

فارغ التحصیلی فرا رسید و پدرش او را به اطاق مطالعه خصوصی اش فرا خواند و به او گفت : من از داشتن پسر خوبی مثل توبینهایت مغرور وشاد هستم و تو را بیش از هر کس دیگری در دنیا دوست دارم . سپس یک جعبه به دست او داد . پسر

کنجکاو ولی نا امید، جعبه را گشود ودر آن یک انجیل زیبا ، که روی آن نام او طلا کوب شده بود ،یافت . با عصبانیت ،

فریادی بر سر پدر کشید و گفت : با تمام مال ودارای که داری ، یک انجیل به من می دهی ؟ کتاب مقدس را روی میز گذاشت

وپدر را ترک کرد . سالها گذشت و مرد جوان در کار و تجارت موفق شد . خانه زیبایی داشت و خانواده ای فوق العاده .

یک روز به این فکر اقتاد که پدرش ، حتما خیلی پیر شده وباید سری به او بزند . از روز فارغ التحصیلی دیگر او را ندیده بود.اما قبل از اینکه اقدامی بکند ، تلگرامی به دستش رسید که خبر فوت پدر در آن بود و حاکی ازاین بود که پدر تمام اموال خود را به او بخشیده است . بنابراین لازم بود فورا خود را به خانه برساند وبه امور رسید گی نماید . هنگامی که به خانه پدر رسید ، در قلبش احساس غم و پشیمانی کرد . اوراق وکاغذ های مهم پدر را گشت و آنها را بررسی نمود ودر آنجا ، همان انجیل قدیمی را باز یافت در حالی که اشک می ریخت انجیل را باز کرد وصفحات آن را ورق زد وکلید یک ماشین را پشت

جلد آن پیدا کرد . در کنار آن ،یک برچسب با نام همان نمایشگاه که ماشین مورد نظر او را داشت ، وجود داشت . روی

برچسب تاریخ روز فارغ التحصیلی اش بود وروی آن نوشته شده بود :تمام مبلغ پرداخت شده است .

چند بار در زندگی دعای خیر فرشتگان و جواب مناجاتهایمان را از دست داده ایم فقط برای اینکه به آن صورتی که انتظار

داریم رخ نداده اند .

 

 



نظرات شما عزیزان:

سایه
ساعت13:28---4 ارديبهشت 1390
باید بگم خیلی قشنگ بود . اگه من جایه این نویسنده بودم اسم داستان و قضاوت عجولانه میزاشتم

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها:
[ شنبه 27 فروردين 1390برچسب:پدر,ماشين,فارغ التحصيل, ] [ 22:15 ] [ سجاد آرام ]
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ
موضوعات وب
آرشيو مطالب
شهريور 1394
تير 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 اسفند 1393 بهمن 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392 فروردين 1392 اسفند 1391 بهمن 1391 دی 1391 آذر 1391 آبان 1391 مهر 1391 شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهريور 1390 تير 1390 خرداد 1390 ارديبهشت 1390 فروردين 1390
امکانات وب

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 97
بازدید دیروز : 35
بازدید هفته : 132
بازدید ماه : 421
بازدید کل : 1094476
تعداد مطالب : 1229
تعداد نظرات : 668
تعداد آنلاین : 1